آلتا گیبسون قهرمان فراموش شدۀ آمریکا

«همه چیز سفید بود. توپ ها، لباس ها، جوراب ها، کفش ها و مردم. همه چیز سفید بود.»

بیلی ژان کینگ هنگام گفتن آخرین کلمه چهره اش را درهم کشید. اسطورۀ تنیس آمریکا توضیح می دهد که مسابقات قهرمانی آمریکا – شکل اولیۀ آزاد آمریکا که دوشنبه آغاز می شود – چه تفاوت هایی با بازی های امروزه داشت.

قانون عدم اجازۀ ورود سیاه پوستان به مسابقات تنیس از طرف سازمان تنیس آمریکا غیرقابل اجتناب است. هرچند هنوزهم مشخص نیست که این قانون نوشته یا نانوشته بود. تصور کنید سرنا ویلیامز، ونوس ویلیامز و کوکو گاف به دلیل داشتن پوستی متفاوت از حضور در مسابقات محروم میشدند.

در سال 1949، آلتا گیبسون در همچین شرایطی زندگی می کرد.

مجسمۀ برنزی آلتا در محوطۀ بزرگترین ورزشگاه تنیس جهان، ورزشگاه آرتور اش – که نام یکی دیگر از بزرگان آفریقای تبار را روی آن گذاشته اند – نصب خواهد شد. این دو بزرگداشت – نام ورزشگاه و مجسمۀ آلتا – نشانه ای از رفع تفکیک نژادی آمریکا است.

ناشناخته بودن آلتا در طول زندگیش – در سن 76 سالگی در سال 2003 درگذشت – حس ترد شدگی و رانده شدن از دنیای ورزش در او ایجاد کرد و سرانجام باعث فقر وی شد و فکر خود کشی را سر او انداخت. باب دیویس هم بازی سابق گیبسون و تاریخ دان تنیس سیاهان در مصاحبه با بی بی سی اسپورت گفت: «آلتا گیبسون تا همین اواخر یک تنیسور فراموش شده بود. ولی به نظر می رسد که الان ایالات متحده آمریکا می خواهد تاریخ تنیس سیاهان در واقع همان تاریخ تنیس آمریکا است.»

«در زمینی که برای اولین بار در آن بازی کرده بودیم، رفتیم و تمام افراد آن بلوک را به مبارزه دعوت کردیم اما کسی قبول نکرد.»

زمین هارلم در ده مایلی فلاشینگ میدوز روبه روی کویینز بعد از رودخانۀ شرقی روی پل رابرت اف کندی در منهتن قرار دارد.  از 1920 به بعد آن منطقه از مرکز فرهنگی سیاهان به مرکز هنری و ورزشی تبدیل شد، زیرا تقریباً 200،000 آفریقایی آمریکایی برای فرار از تبعیض جنسیتی جنوب کشور به منطقۀ سفید نشین پلرک مرکزی فرار کردند.

عکس جوانی آلتا گیبسون

بر خلاف شکایات در مورد تغییر هویت هارلم – که خانه های ردیف با دودکش، بلوارهای وسیع با رستوران ها، دستفروش های خیابانی که از میوه تا جواهرت و لباس میفروشند از ویژگی های خاص آن است – هنوز هم ساکنین سیاه پوست دارد.  به گفتۀ دفتر سرشماری ایالات متحده 61 درصد از جمعیت 112،495 نفری هارلم سیاه پوست هستند که در کل نیویورک فقط 24.4 درصد سیاه پوست زندگی می کند.

آجر به آجر محلۀ امروزی توسط یک انفجار خلاقانه به نام هارلم رنسانس چیده شده است، که نام های بزرگی را روی صحنه ها، صفحه های سینما و رویداد های ورزشی به خود دیده است.

اسطوره های جز، لویس آرمسترانگ و دوک الینگتون، مرتب در برابر تماشاچیان در می خانۀ کنی یا کاتن کلاب اجرا های خیره کننده داشتند. یکی دیگر از کلوب های شبانۀ هارلم متعلق به اسطورۀ لیگ NBA ویلت چمبرلین بود.

آلتا گیبسون هم از ساکنان سابق این منطقه بود. دختر یکی از سهامدارن، در مزارع پنبه در کارولینای جنوبی متولد شد، در ایالتی که ریشه در برده داری و استثمار دارد.

پدر آلتا، دنیل می گوید: «من به مدت سه سال بدون دستمزد کار کردم. باید از آن منطقه می رفتم»

گیبسون در یک آپارتمان واقع در خیابان 143 بین خیابان لنوکس و خیابان هفتم بزرگ شده است. جایی که بعد از ظهر ها خیابان ها را میبستند تا بچه ها بتوانند در نبود پارک در یک مکان امن بازی و ورزش کنند.

گیبسون و هم تیمی اش

این روزها حتی بعد ازظهر های گرم آگوست که مدارس هم تعطیل هستند، این محله بسیار سوت و کور است. اما در دوران کودکی گیبسون، دهه های 30 و 40 این محله پرازهیاهو و کودکانی بود که با سروصدا بازی می کردند. و طبق سرنوشت یک بازی خاص جلوی خانۀ آلتا برگذار می شد. «همه چیز با پدل تنیس (همان تنیس در زمین کوچک تر با تور پایین تر) در خیابان های نیویورک شروع شد. دو چوب و یک توپ اسفنجی لاستیکی، تور کوتاه و زمین کوچک، یکی از دوستانم به دیدنم آمد و ما در زمین پدل تنیس توپ و وب ها را دیدیم، پس بازی کردیم. از آن روز به بعد به محض خالی شدن زمین ما به آنجا می رفتیم و بازی می کردیم. بدین صورت تنیس برای من آغاز شد.»

نوجوان بلند قد و ورزشکار با اراده ای شدید برای پیروزی و روحیه خیابانی – که گفته می شود از پدرش بدست آمده است و وی را مجبور می کند که در پشت بام آپارتمان آنها با او بجنگد – شروع به جلب توجه کرد.  بادی واکر مسؤل بازی های خیابانی در خیابان 143 غربی، و رهبر یک گروه موسیقی در کلوب هارلم، متوجه استعداد گیبسون شد و او را به باشگاه کازموپلیتین، یک باشگاه خصوصی در غرب هارلم که مخصوص سیاه پوستان متوسط جامعه بود، برد. در آن باشگاه او با یکی از حرفه ای های باشگاه، فرد جانسون، تمریناتش را آغاز کرد. فرد استعداد خام آلتا را سیقل داد و از او ورزشکاری بی نظیر ساخت.

گیبسون برای بازی کردن از مدرسه گذشته بود و حتی بعضی وتها در مترو می خوابید تا به خانه نرود، اما در زمین بازی بسیار با استعداد بود. زمانی که باید با پزشکان، وکیل ها و افراد سطح بالا که عضو کازموپلیتین بودند بازی می کرد خود را تحت فشار می یافت.

رکس میلر، کارگردان که با دیدن عکس گیبسون و مادرش برای ساخت یک مستند ایده به ذهنش رسیده بود گفت:« او یک بچۀ سیاه پوست با یقۀ آبی بود و مردمی که با آن ها تنیس بازی می کرد سعی می کردند اداب و معاشرت خود را به او بیاموزند، اما او حتی در برابر سیاهان مرفه هم عصیانگر بود. وقتی کاری برای کسی انجام بدهید همیشه عواقبی هم دارد، او همیشه راه کاری در برابر این افراد داشت.»

آلتا گیبسون در دیدار با ملکه الیزابت

این عدم تمایل بعد از دیدن مردی که دویس از او با عنوان «دو پدرخواندۀ تنیس سیاهان آمریکا» یاد می کند، تغییر کرد. دکتر هوبرت ایتون و دکتر رابرت جانسون، دو دانشمند با توانایی های برجسته در تنیس که بازیکنان امیدوار کنندۀ سیاه پوست را پرورش می دادند، گیبسون را در مسابقات ملی تنیس سیاهان آمریکا در سال 1946 دیدند و از توانایی طبیعی و در عین حال غافلگیر کنندۀ وی شگفت زده شدند.

فکر می کردند این شخص ممکن است جکی رابینسون باشد – ورزشکاری که می تواند موانع نژاد پرستانۀ تنیس را بشکند، درست مثل ستاره بروکلین داجرز در بیس بال.

در حالی که از استعداد وی هیجان زده بودند ، احساس می کردند نداشتن تحصیلات و نظم و انضباط مانع پیشرفت وی می شود. بنابراین آنها طرحی را به نتیجه رساندند: او در طول سال تحصیلی با دکتر ایتون، جراح اصلی بیمارستان آفریقایی-آمریکایی ویلمینگتون، کارولینای شمالی زندگی می کند و آموزش میبیند، سپس در تابستان با دکتر جانسون در لینچبورگ ، ویرجینیا می ماند. میلر می گوید: « هم دکتر ایتون و هم دکتر جانسون همان چیزی بودند که شما از آنها بعنوان” نژادپرستان “یاد می کردید. هر دو سازمان دهندۀ حقوق مدنی بودند و برنامه ای برای ایجاد اولین قهرمانی تنیس سیاهان داشتند. البته با استفاده از آلتا

«دست دادن با ملکه انگلیس فاصلۀ زیادی با مجبور شدن برای نشستن در قسمت رنگین پوست اتوبوس که به مرکز شهر ویلمینگتون می رود داشت.» تفکیک نژادی در ایالات متحده، آمریكایی های سیاه پوست را از همراه شدن با همتایان سفید پوست خود در چندین خط از جمله تحصیلات، اشتغال و حمل و نقل بازداشت. این اختلاف در تنیس نیز وجود داشت. بازیکنان سیاه پوست مجاز به رقابت در مسابقات ملی ایالات متحده نبودند، در عوض ATA (سازمان تنیس سیاهان آمریکا) را تشکیل دادند و مسابقات خود را برگزار کردند.

گیبسون ، که از دبیرستان در 18 سالگی فارغ التحصیل شد و بعداً برای تحصیل در دانشگاه کشاورزی و مکانیک فلوریدا با بورس تحصیلی ورزشی در 20 سالگی اقدام کرد، بین 1947 تا 1956 موفق به کسب 10 عنوان ملی  ATA شد.

دویس ، یکی دیگر از بچه های بزرگ شده در هارلم که در اواسط دهه 50 شریک بازی گیبسون بود، به یاد می آورد: «همۀ این رفتارها فقط طبیعی بود. ما اجازۀ بازی در مسابقات سفیدپوستان را نداشتیم، و از آغاز قرن 20 هم همینگونه بود.» هردوی آن ها توسط مربی مشهور سیدنی لوللین هدایت می شدند. « ما از این مسئله ناراحت نبودیم. قانون بود و ما با هم نژادان خودمان بازی می کردیم.» و با نوشتن یک مقاله در مجله توسط آلیس ماربل، قهرمان ملی، در سال 1950 با به چالش کشیدن USTA پایان یافت.

گیبسون و جام قهرمانی وی

ماربل نوشت: «سؤالی که بیشتر از همه انتظار می رود پاسخ دهم این است که آیا آلتا گیبسون مجاز به حضور در بازی های ملی امسال می شود یا نه؟» وی گفت: « وقتی من این سؤال را به یك عضو كمیته ارجاع كردم، وی در پاسخ منفی گفت:« خانم گیبسون مجاز به بازی نخواهد بود و این وظیفۀ كمیته است كه ورود وی را رد كند. من فکر می کنم زمان آن رسیده است که با چند واقعیت روبرو شویم. اگر تنیس بازی ای برای خانم ها و آقایان است، وقت آن است که ما کمی بیشتر شبیه افراد نجیب و کمتر شبیه دیوانه های نژاد پرست عمل کنیم.»

کارگزاران سفیدپوست تحت فشار بیشتری عقب نشینی کردند و به گیبسون اجازه دادند که در فارست هیلز بازی کند. سرانجام او توانست آنچه را که آرزویش را داشت انجام دهد: خودش را در برابر بهترین بازیکنان جهان بدون در نظر گرفتن رنگ پوست به چالش بکشد. دویس می گوید: « نامه آلیس ماربل نقطه عطفی بود. چیزهایی در آن گفته شده بود که ما هرگز نمی توانستیم بگوییم. اگر ما این حرف ها را بیان می کردیم، مردم ما را نمی شنیدند، اما از طرف یک ورزشکار برجسته جهان مانند او تأثیر زیادی داشت. من اعتقاد دارم كه نامۀ آلیس همچنین درهای سایر گرند اسلم ها را نیز باز كرد و باعث شد كه آلیتا بتواند آنها را بدست آورد.»

در بالای استادیوم جنگل هیلز در کوئینز 11 عقاب سنگی وجود دارد. درمحل برگذاری سابق بازی های آزاد آمریکا، رعد و برق با یکی از آن ها برخورد کرد و به زمین زد. متأسفانه از نظر گیبسون، این واقعه حضور دخترانۀ وی در مسابقات ملی را خراب کرد. او معتقد است که نشانه بود.

او در دومین بازی خود با لوییس برو عنوان بهترین بازیکن زن را دریافت کرد. و ناگهان، آسمان آخرالزمانی شد. خورشید حیرت آور با رعد و برق طوفانی جایگزین شد، و سقوط عقاب زینتی باعث شد تا بازی برای آن روز تعطیل شود. وقتی آنها صبح روز بعد برگشتند، گیبسون نتوانست قدرت خود را بازیابد و مسابقه را از دست داد.

مجسمه و سنگ نوشت تنسیور آلتا گیبسون

لسیلی آلن، بازیکن شمارۀ 17 سابق جهان که در سال 1981 اولین زن آفریقایی-آمریکایی بود که توانست بعد از گیبسون در یک مسابقۀ مهم قهرمان شود، در فیلم میلر گفت: « گویی خدایان تنیس می گفتند که این اتفاق نمی تواند رخ دهد ، ما باید کاری کنیم که این مسابقه را متوقف کنیم.»

سرانجام، هیچ چیز مانع از اثبات قاطعانه و نهایی گیبسون مبنی بر اینکه وی بهترین جهان است، نشد. این نقطه عطف به سال 1956 رسید. او اولین بازیکن سیاه پوستی بود که با پیروزی در مسابقات فرانسه موفق به کسب عنوان قهرمانی گرند اسلم شد. او در سه سال بعدی بر بازی بانوان مسلط شد و به 14 فینال گرند اسلم رسید – هفت بازی تک نفره و هفت بازی تیمی. چشمگیرترین مسابقه از 10 پیروزی او در فینال ویمبلدون سال 1957 بود.

دریافت با اعتبار ترین جایزه تنیس روی کرۀ زمین سرانجام استعداد وی را به مخاطبان گسترده تری در سراسر اقیانوس اطلس معرفی کرد، که بسیاری از آنها قبلاً تمایلی به تصدیق آن نداشتند. حالا، دختر یک سهام دار که در خیابان های سخت هارلم بزرگ شد با ملکه دست میداد.

این یک لحظه مؤثر بود. موردی که معدود آمریکایی های آفریقایی تبار فکر می کردند می بینند. با بازگشت به نیویورک ، گیبسون روی صندلی عقب خودرویی روباز نشسته بود و برای تقریباً 100،000 نفر که در طول برادوی به صف نشسته بودند تا موفقیت او را جشن بگیرند دست تکان می داد. با این حال این موفقیت و محبوبیت دوام نیاورد.

گیبسون در مسابقات

گیبسون از این ورزش خارج شد، اما هیچ وقت خیلی از ذهنیت ها دور نشد. صدای او در آلبومی به نام آلتا گیبسون میخواند ضبط شد، او در کنار ستارۀ هالیوود جان وین در فیلم های وسترن بازی کرد و بعداً اولین زن سیاه پوستی بود که در تور گلف حرفه ای بازی کرد. با وجود این، او به نامی تبدیل شد که نسلهای بعدی را از دست داد.

در خیابانی که او در هارلم بزرگ شد، معدود افرادی یک بعد از ظهر پنج شنبه ساکت در حال خندیدن بودند – دو نفر از ساکنان سالخورده که از فروشگاه های مواد غذایی به خانه باز می گشتند، کارگرانی در دفتر اداره مسکن شهر نیویورک، یک مرد میانسال که تراکت پخش می کرد – حتی نام او را نمی دانستند.

کاترینا آدامز، نخستین رئیس سیاه پوست USTA، که گیبسون را به عنوان « قهرمان زن» خود توصیف می کرد، گفت: « سال های زیادی از دست رفت تا بفهمم که او کیست، چه چیزی را به دست آورد، چه چیزی را پشت سر گذاشت. اما من فکر می کنم، به خصوص در آمریکا، ما آماده نبودیم که بازیکنان آمریکایی آفریقایی خود در زمین قرار دهیم و آنها را مانند امروز احترام بگذاریم. زمان بندی همه چیز است. مایۀ تأسف است زیرا شخصی مانند آلتا، به خاطر آنچه انجام داده است، هرگز در طول حیاتش، شهرتی که شایسته آن بود، دریافت نکرد.»

«ملکه تنیس بودن خوب است – اما نمی شود که تاج را خورید، و همچنین نمی شود یک تاج را به فرم مالیات الساق کرد. صاحبخانه و بقال و مسؤل مالیات، آنها مثل پول نقد  را دوست دارند…» مانند گیبسون، آنجلا بوکتون در دنیای تنیس غریبه بود. بازیکن بریتانیایی که در طول دوران کار خود دگرگون ستیزی را تجربه کرده است، می گوید که آلتا نیز راه هایی را باید می رفت که توسط افراد قدرت مسدود شده بودند، و همچنین از سوی دیگرر بازیکنان زن آزار و اذیت می دید.

او گفت: «آلتا به دلیل اینكه من تنها بودم به سمت من آمد. او احساس كرد كه ما با هم شرایط مشترکی داریم. او به طرز دوستانه ای جذاب نبود. هیچ کس به او یاد نداد که بزرگ شد، چگونه رفتار کند. او قبلاً مردم را آزار می داد، اما به دلایلی من را آزار نمی داد، من وقتی که چیزی ناپسند یا بی ادبانه می گفت، می خندیدم. تبعیضی که من و التا در ابتدابا آن مواجه شدیم ما را با هم متحد كرد و پیوندی بین ما بود – اما ما هرگز در مورد آن صحبت نکردیم.»

گذشته از تنیس، علاقه مندی متقابل به فیلم ها و ساندویچ های گوشت گاو نمکی باعث تقویت دوستی آنها شد و منجر به همکاری دوطرفۀ آن ها شد که قهرمانی فرانسه و عناوین ویمبلدون در سال 1956 را کسب کردند.

تصویری از میانسالی گیبسون

وی گفت: «به جای این که هیچ کاری نکنیم، تصمیم به بازی دونفره گرفتیم. ما بازی کردیم و خیلی بهتر از هر کس دیگری بودیم. به راحتی پیروز شدیم. ما در تلاش نبودیم تا یک نکته را اثبات کنیم. در عین حال، برخی از تاریخ سازی ها آنجا انجام شد – با اینکه ترد شده بودیم متحد شدیم و همه را شکست دادیم. اکنون می توانم آن را کاملاً واضح درک کنم، اما آن موقع اینطور نبود.»

مشارکت روزافزون دوام چندانی نداشت. بوکسون دچار جراحات مچ دست شد که یک سال بعد وی را مجبور به بازنشستگی کرد. گیبسون از اینكه احساس كرد موفقیت وی در تنیس موانع نژادپرستانه را کاملاً از بین نبرده است، سرخورده شد، همچنین مدت کوتاهی پس از دومین بردش در ویلبلدون سال 1958 بازنشسته شد و امور مالی خود را در یك وضع عالی قرار داد.

بسیار دور از ثروت بازی های امروزه، جایی که 11 زن پردرآمد یک سال گذشته همه تنیسور هستند، گیبسون در روزهای قبل از دوران حرفه ای پول کمی کسب کرد.

بوکستون می گوید: «هیچ پولی در این بازی وجود نداشت و او هیچ پولی برای شروع کار نداشت، بنابراین در موقعیت بسیار سختی قرار داشت. او به دنبال پول نبود. اگر پول داشت، آن را خرج می کرد. هیچ کس برای او توضیح نداده بود که با پول چه کاری انجام می دهند؛ این که قرار نیست همۀ آن ها را به یک باره خرج کرد.»

سال ها این زوج ارتباط کمی داشتند. سپس، در سال 1995، از یک آپارتمان اجاره ای در، نیوجرسی ، گیبسون با بوکستون تماس گرفت تا از او خداحافظی کند. بوکستون گفت: «او پول لازم برای پرداخت اجاره، غذا یا دارو را نداشت. حالش خوب نبود و نمی دانست چطور پول بیشتری به دست آورد. بنابراین او گفت که می رود. من پرسیدم کجا؟  او قصد داشت خودش را بکشد.»

بوکستون دوستش را متقاعد کرد که خودکشی راه درستی نیسد و اطمینان داد که پول کافی برای تأمین مخارج آن ماه – حدود 1500 دلار می فرستد. بوکستون می گوید: «من این پول را برای او ارسال کردم اما قصدم برای همیشه نبود. قصد داشتم کاری انجام دهم، اما به استثنای آن لحظه نمی دانستم چه کاری.» سرانجام او با طرحی روبرو شد. او با کمک یک دوست روزنامه نگار ، به مجله معتبر هفته تنیس نوشت و از آنها خواست که نامه ای را چاپ کنند که بیانگر مخمصۀ گیبسون باشد. و بعد … خبری نشد.

مجسمۀ آلتا

وی گفت: «خیلی عجیب بود. اما پنج ماه بعد، از یک زن آمریکایی که در فارست هیلز بازی می کرد، تماسی دریافت کردم. اوخبر را در صفحه سه – نامه هایی به سردبیر – دیده بود و گفت که دوست دارد کمک کند. سپس پول از سراسر جهان واریز می شد.»

با توجه بهحضور بوکستون برای مسابقات آمریكا در نیویورك، این زوج تقریباً كل دو هفته را پشت میز قهوه در منزل گیبسون گذراند و همۀ بسته ها را باز كردند. در انواع ارزها نزدیک به یک میلیون دلار وجود داشت. نه تنها پول به گیبسون اجازه زنده ماندن را داد ، بوكستون می گوید كه این اجازه را به او داد كه دو خرید گران هم داشته باشد: یك ماشین كادیلاك جدید و یك تلویزیون بزرگ.

بوکستون ادعا می کند که تعدادی از ستاره های تنیس، قبل از مداخله وی، اظهارات گیبسون برای کمک مالی را نادیده گرفتند.

گیبسون اگر میتوانست مجسمه اش را که بیرون USTA نصب شده است – 70 سال پس از آن که حتی اجازه بازی درآزاد آمریکا را نیز نداشت، ببیند چه میگفت؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *