حملۀ غیر منتظره با چاقو به تنیسور اهل چک: پترا کویتووا

میروسلاو چرنوسک از تماس تلفنی که صبح روز 20 دسامبر 2016 با قهرمان دو دورۀ ویمبلدن داشته است، می گوید: «وی با گریه می گفت که زخمی شده است چرا که شخصی به او حمله کرده است. او در خون غرق بود و نمیدانست که باید چکار کند.»

او اجازه می دهد مردی که خود را تعمیرکار آبگرمکن (پکیج) معرفی کرده بود وارد خانه شود و هنگامی که پشت به او بوده، آن مرد یک چاقو بیخ گلویش می گذارد. انگشت شصت و اشارۀ دست چپ پترا کویتووا – دستی که با آن تنیس بازی می کرد –  در مبارزه با آن مرد قطع می شود و دیگر انگشتانش به شدت زخمی می شوند. انگشت اشاره اش کاملاً قطع می شود و فقط با تکه ای پوست به دستش بند مانده بود.

پترا می گوید که بسیار خوش شانس بود که اکنون زنده است. به گفتۀ پزشکان وی کمتر از 10 درصد شانس این را دارد که بتواند دوباره تنیس بازی کند.

کویتووا برخلاف انتظار همه پنج ماه بعد به مسابقات بازگشت. و بعد از آن واقعه موفق به پیروزی در هشت مسابقه و راهیابی به فینال مسابقات آزاد استرالیا شده است.

« من همیشه میدانستم که در زمین یک مبارز سرسخت هستم و هیچ وقت فکر نمی کردم که در زندگی حتی سر سخت تر باشم.»

این بازیکن 29 ساله از شخصیت های محبوب ویمبلدن است و امسال به کسب مقام اول این مسابقات هم بسیار نزدیک شده است.

رادیم زوندرا، 33 ساله ماه مارس به هشت سال زندان برای حمله به پترا کویتووا محکوم شد که آن را قبول نکرد و درخواست تجدید نظر کرده است.

از شهر کوچک فالنک در شق جمهوری چک، جایی که مردم «یک دختربچۀ کوچکی با کیف راکت که از پشتش آویزان است و دوچرخه سواری می کند» را به یاد دارند، تا شهر پراستژوو جایی که به پترا حمله شد، سفر کردیم و با مردمی ملاقات کردیم که باعث شکل گیری بهترین و مهربان ترین تنیسور زن شده اند.

و او برای ما از دگرگون شدن زندگیش طی چند ثانیه می گوید.

ترافیک شهر پراستزوو – 35 مایلی برنو، دومین شهر بزرگ چک – مثل همیشه است. هوا حدوداً 32 درجه است اما هیچ کس عجله ای ندارد. جلوی بستنی فروشی صف طویل تشکیل شده است و ترافیک به آرامی پیش می رود و مردم از آب جوهایشان لذت می برند.

همه چیز آرام و امن به نظر می رسد.

آپارتمان پترا

احتمالاً توضیح دادن این مسئله گه چرا پترا در یک آپارتمان ممولی زندگی می کند و نه یک مجتمع خصوصی با محافظان شخصی، بسیار طولانی خواهد بود.

درهای آپارتمان قرمز و شیری رنگ که پترا در طبقۀ همکف آن زندگی می کند و تنها نگهبان آن یک اطلاعیۀ وجود دوربین مدار بسته است، باز هستند. روی دیوار اطراف خانه کلمۀ «روانی» نقاشی شده است و با فاصلۀ چند متری از در ورودی یک توپ تنیس خاکستری قدیمی افتاده است.

ساختمان بتونی خاکستری رنگ کناری، دارای یک فروشگاه تشک فروشی، یک میخانه و یک سالن زیبایی است و بقیه محله، ترکیبی از بلوک های آپارتمانی کمونیست ها و خانه های رنگارنگ کم ارتفاع است.

مایکل، گزارش گر تلویزیون می گوید: «این محله مناسب ثروتمندان نیست و انتظار نمی رود افرادی مانند پترا کویتووا در اینجا زندگی کند.» « یک محلۀ معمولی با ساختمان های ساده است. من همیشه فکر می کردم این شهر بسیار امن است و اصلاً انتظار نداشتم در همچین شهر ساکتی این اتفاق ناگوار رخ دهد. هیچ کس چنین انتظاری نداشت.»

« اصلاً این اتفاق در کل کشور چک به دور از انتظار است زیرا در کل کشور سال 2016 کلاً 5050 پروندۀ خشونت از بحث های میخانه ای تا جرائم جدی تر به ثبت رسیده است که تنها 1630 پرونده مربوط به دزدی بوده است.» در مقایسه با میلیون ها پروندۀ قضایی در انگلستان چک بسیار امن و آرام است.

مدیر باشگاه تنیس که حامی مالی پترا برای شروع حرفه اش بود می گوید: « پترا در زمان نادرستی در مکان نادرستی بود.» قرار بود که آن روز و آن ساعت او جای دیگری باشد.

تغییر برنامۀ لحظه آخری باعث شد تا به جای رفتن به ک مراسم در برنو به خانه برگردد. در حالی که داشت آماده میشد تا به آن مراسم برود زنگ در به صدا در می آید و یک مرد می گوید که تعمیرکار است و باید نگاهی به پکیج بیاندازد.

طی شهادتش در دادگاه – که به دلیل رو به رو نشدن با متهم به صورت یک فایل ویدئویی بود – گفت « مرد از من خواست تا آب گرم را باز کنم و به محض رفتن به سمت شیر آب یک چاقو بیخ گلویم گذاشت. با دست چپم چاقو را گرفتم و آن را به عقب هل دادم، روی زمین افتادم و همه جا پر از خون بود.»

دست پترا بعداز جراحی

او می گوید که از ضارب درخواست کرده تا او را به بیمارستان ببرد و ضارب در ازای 10،000 کرون – نصف حقوق ماهیانۀ یک شهروند اهل چک – از منزل او گریخته است. سپس پترا با مدیر باشگاهش تماس گرفته است.

مد 71 ساله می گوید:« کاملاً شکه شده بودم. هنگامی که پترا تماس گرفت، ابتدا فکر کردم مشکلی برای ماشینش پیش آمده است. فوراً با اورژانس، پلیس و رئیس A&E تماس گرفتم.»

سپس مدیر باشگاه با پروفسور کولار، فیزوتراپیست، تماس می گیرد و او پیشنهاد می دهد که با جراح متخصص دست رادک کبرل تماس بگیرد. در نهایت رانندۀ مدیر پترا را به کلینیک جراحی میرساند که 145 مایل با او فاصله داشته است.

« پترا لحظه به لحظه به دلیل شدت خون ریزی ضعیف تر می شد ولی به دلیل شجاعت زیاد او تا قبل از رسیدن به بیمارستان کسی از وخامت اوضاع هیچ اطلاعی نداشت. همۀ ما فکر کردیم که دیگر دوران ورزشکاری او به پایان رسیده است. اگر او با من به آن مراسم میامد هیچکدام ا این ماجرا ها پیش نمی آمد.»

عمل جراحی وی چهار ساعت طول کشید و جراحان به او هشدار دادند که ممکن است دیگر هیچوقت نتواند تنیس بازی کند و حتی ممکن است انگشتانش را از دست بدهد.

«وقتی ما عکس ها را دیدیم یکی از انگشتانش کاملا قطع شده بود و فقط تیکه ای از پوستش آن را آویزان به دستش نگه داشته بود. با خود گفتم دیگر تنیس تمام شد.»

«پترا قدرت ذهنی و روحیۀ خوبی داشت اما بسیار هم با استعداد بود – اگر او آن زمان واقعاً با استعداد نبود، بازگشت به بازی ها برایش محال میشد. آسیب او خیلی شدید بود هرکس دیگری بود حت نمی توانست یک خودکار را با آن دست نگه دارد اما او دوباره راکت تنیس به دست گرفت.»

سه روز بعد از حمله کیوتووا یک کنفرانس مطبوعاتی برگذار کرد که در آن دستش تا آرنج باند پیچی بود با این حال اعلام کرد که تمام تلاشش را برای بازگشت به مسابقات انجام می دهد.

پترا کویتووا در کنفرانس مطبوعاتی

به او گفته بودند که باید تا شش ماه استراحت کند اما او بعد از پنج ماه در مسابقات آزاد فرانسه شرکت کرد. حتی در طول وعده های غذایی هم درمان او ادامه داشت.

«در طول شام یکی از اعضای تیم دست او را ماساژ میداد. به مدت یک سال در طول تمام وعده ها او یک لقمه می خورد بعد یک دور دستش را ماساژ میدادند.»

هنوز هم او سلامتی و کارایی 100 درصدی دستش را بازنیافته است. نوک انگشت اشاره و شصتش بی حس است اما انگیزه اش برای پیروزی مانند روز اول بالا است.

در شهر فولنک، ماری والوا به یک خانۀ سیمانی با سبک دورۀ کمونیستی که هم ظاهر خوبی ندارد و هم بسیار ارزان است اشاره می کند و می گوید پترا هر روز از اینجا تا زمین تنیس با دوچرخه می رفت. این مسیری یک کیلومتری است که در آن سنگفرش ها و بناهای بسیار زیبا قرار گرفته و از میدان شهر عبور می کند، جایی که چند سال بعد او جام های ویمبلدون خود را برای تماشای عموم بالای سر میبرد.

قبلاً تا سن پانزده سالگی که پترا تحت تعلیم پدرش بود در آن شهر فقط دو زمین تنیس وجود داشت. اکنون چهار زمین تنیس و یک کلوب وجود دارد که مؤسس آن کویتووا است و با کلمات براق سر در آن «کلوب تنیس پترا کویتووا» نوشته شده است.

پدر او در مصاحبه با بی بی سی ورزشی می وید: «ورزش های دیر در فولنک موفق نمیشدند – او باید آنجا را ترک می کرد. ما فقط می خواستیم که او ورزش کند پس تنیس را انتخاب کردیم. حتی یکبار هم نگفت که مخالف ترک کردن آن شهر است. هرگز باهم در این مورد بحث نکردیم او بچۀ بسیار حرف گوش کنی بود. ما هرگز برای او اهداف بزرگی نداشتیم و تصور نمی کردیم که روزی به چنین شهرتی دست یابد. او فقط بسیار سخت کوش است و هرگز کم نمی آورد. تمام موفقیت هایش را مدیون سخت کوشی و تلاش های خودش است.»

علی رم موفقیت های زیاد دخترشان، خانوادۀ کویتووا هنوز هم در همان آپارتمان زندگی می کنند. خاطرۀ بجا مانده از او دختری است که به سمت زمین خاکی تنیس می رفت.

گربیلا، یک شهروند معمولی می گوید: «به یاد دارم که او همراه پدرش در حالی که شش راکت تنیس به پشتش داشت با دوچرخه به سمت زمین تنیس می رفت. می شد گفت که برای قهرمان شدن تلاش می کرد.»

والوا اظهار می کند که: «من و پدرش جیری با هم در مسابقات تیمی مختلط هم تیمی بودیم و به راحتی بازی را واگذار نمی کردیم. او شکست را دوست نداشت. پترا هم مانند پدرش است.»

او می گوید تا مدت ها بحث حمله به کویتووا در می خانه ها و کافه ها داغ بود و همه شوکه بودند، اما بازگشتش به مسابقه خیلی عجیب نبود چرا که او «شیر چک» بود – نماد حیوانی که روی کت ارتش کشور است.

پترا کویتووا در فولنک یک قهرمان است:

شهر فولنک

بچه ها از خاک زمین خاکی تنیس برمیدارند تا بگویند سهمی از داشته های پترا را دارند. پترا یکی از دو نفری است که از شهر رهایی یافتند.

دیگری جان کامینوس، فیلسوف قرن هفدهم بود.

معمولا اهالی این شهر برای تماشای مسابقات فینال او دور هم جمع می شوند تا در صفحۀ نمایشی بزرگ بازی او را ببینند و تشویقش کنند.

در 2011 که او اولین عنوان قهرمانی ویمبلدن خود را کسب کرد برای تماشای مسابقات استرالیا در ماه ژانویه حدوداً 150 نفر در مرکز فرهنگی شهر و طرفدارانش در کلوب تنیس او جمع شدند.

با وجود باخت در آن مسابقات او در رتبۀ دوم جهان قرار گرفت و سپس به دلیل جراحت بازو از آزاد فرانسه و فصل چمن ویمبلدن جا ماند. اکنون در رتبۀ شش جهان قرار دارد.

والوا که مسؤل موزه است، از طرفداران دو آتیشۀ کویتووا است. او و 12 طفدار دیگر از فولنک به مسابقات فدکاپ رفتند و روی صورت هایشان پرچمشان را نقاشی کردند و روی یک بنر بزرگ واژه «زود باش» را – جمله ای که پترا همیشه در مسابقات به خودش می گوید – نوشته بودند.

نمایشگاه جوایز او در کلیسای سنت جوزف ه هفته حدوداً 1000 توریست را به این شهر می کشاند، برای شهری با جمعیت 3000 نفر بسیار رقم خوبی است.

با اینکه پترا همیشه دوست داشت در فولنک بماند اما گاهی استعدادش در تنیس برای شهرش بیش از حد بود. او هنگام بازی در نونهالان جمهوری چک کشف و مجبور به ترک آن شهر شد.

او در مصاحبه اش با بی بی سی در پراگ، جایی که تمرین می کرد گفت: «پانزده سالگی من بسیار دشوار بود. در سن بلوغ بودم و فقط با پدرم بازی می کردم. وقت گذرانی 24 ساعته با پدر اصلاً آسان نیست، در خانه و در زمین تنیس فقط پدرم بود.”

ابتدا او فقط هفته ای چند روز به شهر پراستژو می رفت اما کم کم در سن شانزده سالگی از طرف باشگاه یک مربی خصوصی، محلی برای اقامت، باشگاه بدنسازی، فیزیوتراپ و دسترسی به 17 زمین تنیس با سطوح مختلف را به دست آورد.

او افزود: «مطمئناً برای پدرم اصلا آسان نبود، به یک آن متوجه شد که دیگر مربی من نیست. البته او تأثیر زیادی روی من داشت چه در بازی و چه در مسائل دیگر اما خب مربی من نبود. دوران بسیار سختی برای همۀ ما بود و خوشبختانه آن را پشت سر گذاشتیم.»

به گفتۀ مدیر باشگاه تنیس، کلید موفقیت پترا کنار آمدن با تغییرات بود.

«او با گفتن جملۀ (پدر لطفاً دیگر دخالت نکن من به مربیان خودم اعتماد دارم و کاری را میکنم که آن ها از من میخواهند) نشان داد که به پختگی رسیده است. به ندرت پیش می آید که دختر 16 ساله در مقابل پدرش بایستد.»

در همین حین او از مدیر باشگاهش بسیار تشکر کرد که باعث شد تا دوران حرفه ایش شروع شود، از نظر مالی او را تأمین کرد و بدون او پترا نمی توانست یک تنیسور شود.

پترا ارتباط خوبی با مدیرش داشت و قطعاً بازیکن مورد علاقۀ او بود. بعد از قهرمانی ویمبلدن آن ها باهم شامپاین خوردند و سپس به دیدار رئیس جمهور چک رفتند.

دیدار با رئیس جکهور

اما آن حمله چه در زمین و چه خارج از زمین باعث دگرگونی هایی در پترا شد. بعد از باخت در فینال استرالیا که به یقین پتانسیل قهرمان شدن را داشت، پترا به شدت گریست و هیچ کس تا به آن لحظه گریۀ او را در زمین ندیده بود.

در حالی که دست کویتووا درمان میشد و میتوانست به دنیای تنیس برگردد، کاملاً متفاوت شده بود.

«اکنون دیگر قدر چیزهای کوچک را خیلی بیشتر از قبل میدانم – همیشه سعی می کردم از زندگی لذت ببرم ولی هیچوقت فکر نمی کردم بتوانم مانند الان لذت ببرم. حتی احساس میکنم در زمین هم راحت تر و آرام تر هستم. بیرون از زمین بازی با چیزهای ساده مانند طلوع خورشید، ملاقات خانواده و دوستان به وجد می آیم. دیگر مشکلات برایم اهمیتی ندارند.»

دوستانش می گویند او به یک مبارز تبدیل شده است – دیگر باید تمام افرادی که از بلیط مهمان او در بازی ها استفاده می کنند به تأیید خودش برسند، به راحتی نه می گوید، حتی با اسپانسرهایی که با آن ها راحت نیست یا تبلیغاتشان را نمیپسندد مخالفت می کند.

«بدترین خصوصیت من اعتماد سریع به افراد است، بخصوص مردها. گاهی اوقات وقتی جایی تنها هستم خاطرات آن روز در ذهنم مرور می شود. گاهی وقت ها از اطرافیانم میترسم، به پشت سرم تند تند نگاه میکنم یا خیلی سریع راه می روم تا به مکان امنی برسم. دید من به زندگی را عوض کرد – بعضی وقت ها فقط شکر میکنم که هنوز زنده هستم. اینکه در عرض چند ثانیه زندگی انسان برای همیشه تغییر ی کند بسیار عجیب است – قبلاً این مسئله برایم جا نیفتاده بود اما الان سعی می کنم 100 درصد زندگیم را زندگی کنم.»

هیچ کس نمی داند که آیا پترا کویتووا میتواند دوباره عنوان های قهرمانی کسب کند یا نه اما همه می دانند که تا به این جا هم او بیش از حد توانش و انتظار ها ظاهر شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *