از مراسم راجر فدرر چه می‌دانید؟

خیلی سخت است که پس از یک کنفرانس مطبوعاتی هنوز هم بتوانید چهره متواضع خود را حفظ کنید. طرفداران به سمت شما هجوم می‌آورند و دوست دارند یا با شما عکس بیندازند و یا به آنها امضا بدهید.

روزنامه‌نگاران آزاد مثل دیگر روزنامه‌نگاران یا خبرنگاران رسمی دارای آن اعتبار و امکانات نیستند. من تمام تلاشم را کردم تا در مراسم راجر فدرر که در فروشگاه Uniqlo در خیابان پنجم نیویورک برگزار شده بود شرکت کنم. این مراسم دقیقاً یک هفته قبل از رقابت‌های آزاد آمریکا (US Open) تدارک دیده شده بود و قرار بود ابرقهرمان تنیس، راجر فدرر، در آن از لباس جدید Uniqlo خود رونمایی کند و البته جمعیت انبوهی برای دیدن وی به آن محل آمده بودند. من تمام تابستان را درگیر داستانی شده بودم که بنیاد راجر فدرر نیز در آن سهیم بود و قرار بود یک سوال از وی بپرسم. اما بدون هیچ نشان و مدرک امکان این نبود که چنین کاری را انجام دهم و تنها کاری که می‌توانستم انجام دهم این بود که مدیر روابط عمومی Uniqlo را متقاعد کنم که به من اجازه دهد تا سوالم را از فدرر بپرسم. اما متأسفانه پاسخ وی به درخواستم این بود: هیچ امکانی وجود ندارد.

من نیز همانند دیگر خبرنگاران از اول کارم از سوی دو مرجع همواره با درهای بسته روبرو شدم. یکی بنیاد راجر فدرر و دیگر مسئولین Uniqlo. اما ناامید نشدم و در کنار فروشگاه ایستادم و منتظر یکی از دوستانم ماندم. دوستی که از عاشقان فدرر به حساب می‌آمد و می‌توانست مرا به داخل فروشگاه ببرد. اکثر کنفرانس‌های مطبوعاتی فاقد برنامه‌ریزی منظم هستند و برنامه خود را دقیقاً در لحظه آخر اعلام می‌کنند. اما خیلی زود توانستیم جایگاهی را در ردیف دوم Uniqlo پیدا کنیم.

ساعت پنج بعدازظهر همه در حال صحبت کردن بودند. مجری Uniqlo در جایگاه حاضر شد و خطاب به حضار گفت: آقای فدرر هیچ چیزی را امضا نخواهند کرد؛ ایشان با هیچ‌کس عکس سلفی نخواهند گرفت (که البته اشتباه بود)؛ و هر کسی که بخواهد به ایشان نزدیک شود سریعاً به بیرون از فروشگاه هدایت خواهد شد. پانزده دقیقه بعد ما در جایمان نشسته بودیم و در حال تماشای تصاویر تکراری از راجر فدرر و محصولات Uniqlo بودیم. آنقدر این جمله سلفی نمی گیرد و امضا نمی‌کند را شنیده بودیم که حوصله‌مان سر رفت.

تقریباً سی دقیقه بعد، مرد ساعت‌ها – و از نظر استاندارد تنیس، مرد یک دهه – در میان جمع حاضر شد. مثل همیشه خوشتیپ و خوش‌لباس بود. کت و شلوار مشکی با یک پیراهن سفید. حاضران در فروشگاه به محض دیدن او شروع به جیغ و فریاد کردند و نام او را صدا زدند. فدرر با دیدن 200 نفر مشتاق خشکش زده بود. در چهل و پنج دقیقه‌ای که از راجر در مورد دوران حرفه‌ایش، انتخاب لباس‌هایش و دلیل آمدنش به فروشگاه Uniqlo صحبت شد، پاسخ راجر به جمله یکی از والدین بیش از همه شنیدنی بود. جمله‌ای با این مضمون: «حالا من خودم یک پدر هستم، تنها چیزی که می‌توانم بگویم این است که تنها چیزی که بچه‌ها می‌خواهند این است که شما برای آنها بهترین موجود باشید».

 

مراسم راجر فدرر

فدرر نه تنها بهترین بازیکن تنیس است بلکه در تبلیغات نیز تخصص کامل دارد. مدیر طراحی محصولات Uniqlo نیز در کنار فدرر ایستاده بود اما هیچکس دلش نمی‌خواست چیزی از او بشود به جز یک جمله و آن این بود: «راجر نه تنها در داخل زمین قهرمانی تمام‌عیار است بلکه در بیرون از زمین نیز هیچ رقیبی ندارد».

یکی از خبرنگاران باسابقه از دوران حرفه‌ای فدرر سوالی پرسید و وی پاسخ داد: «من از اینکه این راه را انتخاب کرده‌ام به خود می‌بالم». جالب اینجا بود که راجر از هیچیک از سوالاتی که از او می‌شد تعجب نمی‌کرد. تنها چیزی که به حاضرین توصیه کرد این بود: «من زمانی بازیکنی بودم که دیگران می‌گفتند اگر مدت زمان زیادی با او دمخور شوی، عقلت را از دست خواهی داد».

و سرانجام جادو به پایان رسید و راجر تصمیم گرفت به طرفدارانش امضا بدهد؛ همچنین به درخواست سلفی‌گرفتن چند نفر نیز پاسخ مثبت داد، اما به یک شرط؛ اینکه فقط به دو ردیف اول یا بیست نفر اول. این شرط فدرر باعث شد که من در میان جمعیت گیر کنم. برای اینکه بتوانم در جمع این حلقه قرار بگیرم مجبور بودم با یک سری عاشق عکس انداختن با سلبریتی‌ها درگیر شوم. آنها اصلا نگاه نمی‌کردند که جلوشان چه کسی قرار گرفته است. با مشت و لگد و زور و اصرار سعی داشتند با فدرر سلفی بگیرند. در آن میان یک دختربچه که خیلی دوست داشت از فدرر امضاء بگیرد و مادرش او را به زور در جمع جا داده بود از شدت فشار در حال تلف‌شدن بود. در آن میان ناگهان مشت یک مرد به صورت خورد و دیگر نتوانستم بفهمم که چه اتفاقی افتاده است.

با هر زحمتی که شده بود، دختر نجات پیدا کرد. قهرمان داستان ما هم توپ او را امضاء کرد و اوضاع در Uniqlo ختم به خیر شد. اما در این میان یکی از نگهبانان عصبانی که فردی تنومند و ترسناک بود رو به جمعیت فریاد زد و گفت: «اصلا به خودتان نگاه کرده‌اید؟ باید از این کارتان شرم کنید. شما به خاطر یک امضاء داشتید یک دختربچه را به کشتن می‌دادید. او (فدرر) فقط یک مرد است ورزش می‌کند. فقط همین!»

ناگهان سکوت سنگینی حکمفرما شد و همه از این کارشان اظهار شرمندگی کردند.

دوستم که کلاهش توسط فدرر امضاء شده بود گفت: «من شنیده‌ام که نادال آدم بسیار خوبی است. فدرر فقط وقتی دوربین‌ها روشن هستند لبخند می‌زند و امضاء می‌کند». من نمی‌توانستم بگویم که به اندازه کافی برای من مهربان و متواضع است.

از او پرسیدم: «اگر این حرف تو درست است، پس چرا راجر را انقدر دوست داری؟»

او نیز پاسخ داد: «به خاطر اینکه به او نگاه کن، او بزرگترین بازیکن تمام دوران‌هاست.»

در نهایت من نتوانستم سوالم را از فدرر بپرسم. علیرغم درخواست‌های متعدد، فدراسیون تنیس آمریکا (USTA) حاضر به برگزاری کنفرانس مطبوعاتی برای هیچیک از بازیکنان مسابقات آزاد آمریکا نشد. من هم نه تنها نتوانستم از دیواره آتش فدرر عبور کنم بلکه حتی محافظان او نیز اجازه نداند یک نامه یا ایمیل به او بفرستم.

اما در این دو هفته، من تمام مشقت‌های مراسم و گردهمایی‌ها را تحمل کرد. اما فقط ایستادم و از خود پرسیدم که: چرا مردم در چنین مراسمی شرکت می‌کنند؟ اکثر بازیکنان بزرگ رفتار متواضعانه‌ای دارند. لیندسی دونپورت تقریباً 30 دقیقه بعد از بازی نمایشی‌اش ایستاد و به طرفدارانش صحبت کرد و به آنها امضا داد. مارتینا ناوراتیلووا بعد از ساعت پنج محل مراسم را ترک کرد. آنجلیک کربر برای امضا‌کردن توپ‌های ویلسون به بالای جایگاه رفت. کوین اندرسون بعد از پنج ست بازی نفس‌گیر، توپی که با آن به پیروزی رسیده بود را به سمت طرفدارانش پرت کرد و از آنها عذرخواهی کرد.

من مطمئن نیستم اما فکر می‌کنم تنیسورهای بزرگ نیز به مانند هر انسان دیگری تیپ شخصیتی، اولویت‌ها و محدودیت‌های مخصوص به خودشان را دارند. وقتی یکی از طرفداران درخواست سلفی می‌کند، صدها طرفدار دیگر نیز انتظار چنین کاری را دارند. اما اصلا چرا ما باید چنین درخواستی را از آنها مطرح کنیم؟ چون انسان همیشه دوست دارد به موفقیت و بزرگی دست پیدا کند حتی برای یک دقیقه. ما برای آن یک دقیقه حاضریم هر کاری که از دستمان بر می‌آید انجام دهیم. زندگی ما نیاز به چنین هیجانی دارد و سلفی‌گرفتن یا امضاء گرفتن از یک بازیکن بزرگ می‌تواند چنین هیجانی را برآورده کند. شاید همین دیوارهایی که سلبریتی‌ها را در بر گرفته و آنها را از مردم، خبرنگاران و دیگران جدا می‌کند باعث شده است که چیزهای بیشتری از آنها بخواهیم.

در آن روز من هیچگاه دلیل چنین چیزی را درک نکردم. اما اگر شانس صحبت‌کردن با راجر را پیدا کنم، حتما این سوال را از او خواهم پرسید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *