بازیکنان از درون احساس پوچی میکنند. احساس بی ارزشی و عدم احترام دارند و نسبت به خودشان حس خوبی ندارند.
بعداز شروع تنیس نتایج آن را میبینند. به سرعت پیشرفت میکنند بخصوص اگر با استعداد باشند. به نظر می رسد که حالشان خوب است.
با نتاج تنیس خلا خود را پر می کنند – روزنه سیاه درونی بی ارزشی و احساس بد نسب به خود. با خود فکر میکنند این تنیس است که حال آنها را بهتر میکند.
اما به این باور میرسند که بدون احترام به خود و ارزش قائل شدن برای خود تنیس هیچ تاثیر خوبی نخواهد داشت.
زمانی که در یک رقابت سخت مبارزه میکنید تمام اعضای بدنتان آزمایش میشوند. یا باید با تمام قسمتهای مغزتان به خودتان کمک کنید، از خودتان در موقعیت های بحرانی حمایت کنید، مثبت باشید و به خود ایمان داشته باشید، و یا اینکه شکست بخورید.
سرانجام – تاثیرات تنیس به طور مداوم نشان میدهد که این تنیس نیست که باعث میشود حالتان خوب باشد، این شمایید که باید احساساتتان را از حس تنزل به حس احترام نسبت به خود تغییر دهید.
اگر این تغییرات را اعمال کنید تنیس فقط در نقش آینه ای خواهد بود که آنرا به شما نشان دهد. تمام هدف این بازی همین است.
تنیس فقط یک حقه از طرف جهان، خدا یا منبع انرژی است. یک روش ویژه تا به شما نشان دهد که چقدر دوست داشتن خودتان و احترام به خود مهم هستند – بدون توجه به عوامل خارجی و نظر مردم.
حتی زمانی که افرادی (مانند من) این مسئله را گوشزد می کنند، بیشتر افراد در مقابل فهم آن مقاومت میکنند. این ضمیرناخودآگاه است که وظیفه اش را به درستی انجام می دهد. ضمیر ناخودآگاه همیشه مقاومت میکند و میخواهد اثبات کند که حق با آن است حتی زمانی که اطلاعات موجود خوب و مفید به نظر می رسند.
این نیاز ذاتی ما برای آزادی و فردگرایی است. اگر همه مانند هم فکر کنند پس چطور میتوانیم ادعای متفاوت بودن داشته باشیم؟ فردیت خود را احساس نمیکنیم پس تصمیم میگیریم که نگرش خود را نسبت به جهان داشته باشیم، حتی اگر بهترین نگرش هم نبود. اما حداقل میدانیم که شخصی هستیم.
پس احتمالا خدا یا همان منبع انرژی راهی برای کنارگذاشتن ضمیر ناخودآگاه پیدا کرده است. بازی های متعددی را طراحی کرده است – تنیس، بسکتبال، گلف و مابقی بازی ها – تا به بشر نشان دهد که نتایج زندگی در گرو احترام به خود و ارزش قائل شدن برای خود هستند.
حالا چرا؟
چون در بازی مانند تنیس شما بلافاصله بازخورد کارتان را میبینید. اگر بترسید، به خودتان باو نداشته باشید، تردید داشته باشید احتمالا قرار است از هر 10 بار تلاش 9تای آنها اشتباه باشد. یک ثانیه بعد از افکار منفی و نگرانی ها و تردید هایتان همه چیز خراب میشود.
در زندگی واقعی نمایان شدن نتایج احساس بی ارزش بودن یا افکار منفی نسبت به مردم بسیار دیرتر، نمایان میشوند.
ممکن است سالها طول بکشد تا نتیجه افکار و احساساتمان را در زندگی واقعی ببینیم. چون این مدت زمان بسیار طولانی است ما نمیتوانیم رابطه ی افکار و وقایع را ببینیم. منطق پشت هه قضایا را نمیبینیم پس چکار میکنیم؟ شرایط را مقصر میدانیم – والدین، زندگی، دولت و…. .
چون تنها توضیح منطقی است که برایمان باقی میماند.
اما زمانی که در یک ورزش شرکت میکنیم متوجه میشویم که بین خواسته ها و افکارمان 100درصد ارتباط وجود دارد – چه مثبت باشیم، به خودمان ایمان داشته باشیم، احترام بگذاریم به خواسته هایمان، به توانایی هایمان اعتماد داشته باشم، چیزی را که میخواهیم اتفاق بیفتد به جای چیزی که نمیخواهیم اتفاق بیفتد تصور کنیم و …. یا برعکس شرکت کردن در ورزش به ما بازتاب آنی میدهد تا متوجه شویم که مسیر اشتباهی را انتخاب کرده ایم.
زمانی که پیام ورزش را دریافت میکنیم و با نگرش مثبت و منفی آنرا تست میکنیم و به وضوح نتیجه را میبینیم، چگونه تنیس بازی کردن را یاد میگیریم و تلاش میکنیم تا بهترین باشیم.
خوشبختانه در آینده ای نزدیک فکر میکنیم که :” خب پس این روش تو تنیس جواب داد آیا تو کارم یا رابطه ام با همسرم و فرزندانم، در مورد ثروت و یا هرچیزی که اطرافم هست هم جواب میده؟”
وقتی که نگرش تغییر یافته را در زندگی هم تست میکنیم و صبورانه منتظر نتیجه میشویم، بالاخره متوجه میشویم که بازی تنیس درمورد چه چیزی بود.
چون زمانی که در دنیای واقعی تنیس را نگاه میکنیم – فقط یک بازی دونفره است که تلاش میکنند تا یک توپ زرد کوچک را از بالای تور وارد دو مستطیل بزرگ کنند. هیچی مفهومی ندارد. فقط یک بازی است که یک نفر آنرا به وجود آورده است. هیچ معنا و مفهوم مرگ و زندگی در ضربه زدن به توپ وجود ندارد.
حتی زمانی که بهترین بازیکن باشید شما فقط در چیزی بهترین هستید که یک نفر زمانی که بی حوصله بوده و دوست داشته خوشگذرانی کند آنرا به وجود آورد است.
اما از طریق تنیس شما آزمایش میشوید و مجبور میشوید که تصمیم های سختی اتخاذ کنید و نتیجه آنی آنها را ببینید.
شما فقط باید نتایج تصمیم گیری ها و افکارتان را ببینید اوایل ضمیر ناخودآگاه خیلی از آنها را بلوکه میکند اما این نتایج دوباره و دوباره و چندباره حاصل میشوند تا بلاخره شما هدف و مفهوم اصلی را درک میکنید.